بعد یک ماه از مسافرتی که از قبل ماه رمضون رفته بودیم بالاخره برگشتیم خونمون و واقعا راست میگن که هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.

دلم خیلی تنگ شده بود واسه اتاقم :)،جدیدا وسواس گرفتم همش یه دستمال دستمه گرد گیری میکنم فک میکنم همه جا خاک داره،فک کنم سنم داره میره بالا ههههه

دیشب گوشیمو واسه صبح کوک کرده بودم که پاشم برم خونه دوستم،گوشیو ساعت ۱۰ کوک کردم ولی از ساعت ۷ همینطور نیم ساعت به نیم ساعت از خواب بیدار میشدم به گوشی نگاه میکردم باز میخوابیدم.یعنی از این اخلاقم بدم میاد ها،وقتی میخوام یه کاذی انجام بدم همش استرس میگیرتم حتی مهمونی رفتن،تازه توی این نیم ساعت خوابیدنامم همش خواب میدیدم دارم میرم خونه دوستم با تاکسی،تاکسی هم از جلو در خونشون رد میشه منو پیاده نمیکنه،خلاصه که این استرس رو همیشه قبل انجام هر کاری دارم و خیلی بده.بالاخره پاشدم لباس تنم کردم برم که دیدم خواهرم اینا میخوان نی نی کوچولوشونو ببرن ختنه کنن :D

بیچاره بچه همچین ساکت بود نمیدونست میخوان چه بلایی سرش بیارن هههههه.من که در رفتم که وقتی میارنش گریه هاشو نبینم :(

خلاصه رفتم پیش دوستم و کلی هم بهم خوش گذشت :))))